چه كسى مى‏برد، چه كسى مى‏بازد؟

مترجم:پریچهر فرجادی
ترجمه: پريچهر فرجادى
«جين بيكر ميلر»

ناسازگارى‏

مقصود از «ناسازگارى» يا «اختلاف‏نظر» چيست؟ در فرهنگ‏هاى لغت، به مترادف‏هايى مثل «مخالفت»، «رودررو شدن»، «نفاق»، «اختلاف»، «سوءتفاهم»، «ناجورى» و غيره اشاره شده است. براى بسيارى از ما، معنى ناسازگارى، «خشم»، «تهاجم» و «خصومت» است. اختلاف، هيچ بُعد مثبتى ندارد؛ اما در عين حال، اختلاف و ناسازگارى، يكى از بخش‏هاى گريزناپذير و لازم تجربه بشرى است؛ چه به صورت ناسازگارى‏هايى كه در درون خود ما، درباره نيازهاى شخصى وجود دارد و چه اختلافاتى كه در ارتباط با ديگران بروز مى‏كند. در اين نوشتار، ما در مورد بخش دوم حرف مى‏زنيم.
در هر رابطه‏اى، اختلافات زيادى وجود دارد كه ما آنها را به دو بخش تقسيم مى‏كنيم؛ اختلافاتى كه در نتيجه وجود مانعى در راه رسيدن ما به نيازهايمان بروز مى‏كنند - كه ما آنها را اختلاف نياز مى‏ناميم - و آنهايى كه در نتيجه تضاد ارزش‏ها، بين مردم بروز مى‏كنند كه ما آنها را برخورد ارزش‏ها مى‏ناميم.
در هر «اختلاف نياز»، هر يك از دو طرف، مى‏تواند به روشنى بفهمد و قبول كند كه طرف ديگر، نيازهايى دارد كه برآورده نشده‏اند و اين نيازها، مهم و معتبر هستند. واضح است كه هر چه نيازها ملموس‏تر باشند، ديگرى به احتمال بيشترى، اعتبار آنها را مى‏پذيرد. در اين‏جا مثال‏هايى را از وضعيت‏هاى «اختلافات نياز» مى‏آوريم:
1. شما و همسرتان پس‏انداز كوچكى داريد. او مى‏خواهد اتومبيل تازه‏اى بخرد و شما مى‏خواهيد آن را در زمين يا ملك سرمايه‏گذارى كنيد.
2. شما مى‏خواهيد در آينده نزديكى، بچه‏اى داشته باشيد و همسرتان مى‏خواهد چند سال ديگر صبر كند.
3. شما از همسرتان جدا شده‏ايد و دو بچه داريد و شوهر سابقتان از پرداخت خرجى كه براى آنها متعهد شده، سر باز مى‏زند.

چرا سعى مى‏كنيم از اختلاف بپرهيزيم؟

چرا مردم اين همه از اختلافات هراس دارند؟ دقيق‏تر بگويم وضعيت‏هايى كه در زندگى‏مان دربردارنده اختلاف با ديگران هستند، بيش از هر چيز ديگر، سبب ترس و فشار عصبى مى‏شوند. ما نتيجه را نمى‏دانيم و نمى‏خواهيم ببازيم؛ مى‏ترسيم نتوانيم خودمان را كنترل كنيم و مى‏ترسيم رابطه‏مان آسيب ببيند.
بروز اختلاف، به ويژه براى زنان، بسيار حساس است. ما بيشتر آموخته‏ايم كه از اختلاف، مانند خشم و اضطراب، پرهيز كنيم؛ به روى خود نياوريم و آن را بيان نكنيم. همه ما شنيده‏ايم كه مردم مى‏گويند: «من براى نگه‏داشتن آرامش خانواده، هر كارى مى‏كنم.» يا «در تمام سال‏هاى ازدواجمان، هرگز عدم توافق جدى نداشته‏ايم».
در حقيقت، اين آدم‏ها مى‏گويند كه اختلافاتشان را هيچ وقت ظاهر نكرده‏اند. آنها خودشان خواسته‏اند كه يا اصلاً نفهمند كه اختلافى با هم دارند و يا از راه‏هاى غيرمستقيم، روى آن عمل كرده‏اند. در حقيقت، بيشتر خشم و اضطرابى كه در روابط هست، در نتيجه شكست در برخورد مستقيم و روشن با اختلافات است. بنابراين، آنها هميشه يا حل نشده باقى مى‏مانند و يا به طريقى نامطلوب، حل مى‏شوند.
دليل اصلى اين‏كه مردم، مخصوصاً زنان، سعى مى‏كنند در مناقشات حضورى درگير نشوند، اين است كه در بيشتر موارد، اختلافات قبلى‏شان از راه‏هاى غيرمنصفانه حل شده‏اند و به جاى اين‏كه با اين‏گونه اختلافات، به صورت علامت برآورده شدن نيازى برخورد شود، مبدل به جدال قدرت گشته‏اند و در نتيجه، هميشه برنده يا بازنده‏اى هست و از آن‏جا كه بيشتر ما طبيعتاً مى‏خواهيم كه در رابطه‏هايمان احساس عدالت و دو جانبه بودن داشته باشيم، جدال قدرت، مى‏تواند به صورت راهى جهت برگرداندن تعادل در رابطه فهميده شود. در عين حال، جدال قدرت، بدون هيچ شكى، در هر دو طرف، احساس بازنده بودن به وجود مى‏آورد؛ چون آنها به ارضاى نيازشان نمى‏رسند.

كاربرد قدرت در حل مناقشات‏

ما در اين‏جا كلمه «قدرت» را به صورت تمام منابعى كه كنترل آن در دست شخصى است كه ديگرى به آن محتاج است، نام مى‏بريم. شخص قدرتمند، مى‏تواند بنا به خواسته خود، از آن قدرت (يا تهديد قدرت)، در راه مجبور ساختن شخص ديگر به انجام كار يا كارهايى كه خود آن شخص تمايلى به انجام آن ندارد، استفاده كند.
قدرت اجبار را مى‏توان به صورت مستقيم يا غيرمستقيم به كار برد. با وجود اين‏كه ما معمولاً به قدرت، از طريق شكل‏هاى واضح و بيرونى آن نگاه مى‏كنيم، اما راه‏هاى اعمال فشار غيرمحسوس و غيرمستقيمى هم وجود دارند كه اغلب به صورت دفاع در مقابل اعمال قدرت مستقيم ديگرى به كار مى‏روند. آدم‏هاى كم‏قدرت كه دسترسى زيادى به منابع قدرت ندارند، آدم‏هايى كه آموخته‏اند از اختلاف بپرهيزند و يا آدم‏هايى كه از برخورد رو در رو مى‏ترسند، بيشتر مايلند كه از قدرت‏هاى مرموز يا غيرمستقيم استفاده كنند.
بسيارى از زن‏ها فكر مى‏كنند كه در رابطه‏هايشان، از قدرت استفاده نمى‏كنند؛ در حالى كه در حقيقت، آنها آن را مستقيماً يا در ظاهر به كار نمى‏برند. در اين‏جا مثال‏هايى از كاربرد غيرمستقيم قدرت مى‏آوريم:
1. همسرى كه وقت خواب، سردرد مى‏گيرد.
2. يكى از دو طرف با ديگرى حرف نمى‏زند.
3. زنى كه وقتى شوهرش مى‏خواهد حرف بزند، شروع به گريه كردن مى‏كند.
خواه قدرت به صورت مستقيم به كار رود يا غيرمستقيم، در هر صورت، افراد مى‏توانند از قدرتشان، عليه يكديگر استفاده كنند. همچنين ما در موضعى هستيم كه مى‏توانيم از قدرتمان در مقابل ديگران استفاده كنيم.
در بيشتر روابط، تفاوت قدرت، به نسبت‏هاى مختلف، بين مردم وجود دارد؛ يعنى يك نفر قدرت آن را دارد كه به قيمت محروم ساختن ديگران، نياز خود را برآورده سازد. اگر اين شخص، از قدرت خود در يك جدال قدرت استفاده كند، معمولاً او برنده شده، ديگرى مى‏بازد و آن وقت، بازنده سعى مى‏كند تا بار ديگر، به قيمت باخت او برنده شود. به اين ترتيب، يك دايره معيوب به وجود مى‏آيد و در نتيجه، رابطه به تدريج، از حالت تعادل خارج مى‏شود.
در روش ما، اين گونه روش‏هاى حل مناقشات - كه لازمه‏اش برنده شدن يكى به قيمت باخت ديگرى است - روش‏هاى 1 و 2 ناميده مى‏شوند. اساس اين دو روش، تحميل قدرت است و هر دو، حالت برنده - بازنده دارند. هميشه يك نفر مى‏برد و يك نفر مى‏بازد. در هيچ يك از اين دو روش، اختلافات پنهان، به صورتى مثبت و سازنده به سطح نمى‏آيند؛ اما به هر حال، افراد معمولاً نسبت به يكى از اين دو روش، تمايل بيشترى نشان مى‏دهند و به هر حال، از هر دو روش استفاده مى‏كنند. بياييد هر كدام از اين روش‏ها را جزء به جزء، بررسى كنيم.
در اين وضعيت، تو براى رسيدن به نيازهايت، از قدرت خودت به قيمت باخت همسرت استفاده مى‏كنى. تو، حرف خودت را پيش مى‏برى و راه‏حل تو عملى مى‏شود و در نتيجه، همسرت مى‏رنجد و رنجش او به تو هم مى‏رسد. وقتى تو براى حل مناقشات از روش شماره 1 استفاده مى‏كنى، واكنش همسرت نسبت به عمل تو، كاملاً قابل پيش‏بينى است. از آن‏جا كه نياز همسرت برآورده نشده، او احساس بى‏عدالتى مى‏كند و در نتيجه، اغلب دچار واكنش‏هاى زير مى‏شود:
1. از تو مى‏ترسد.
2. از تو انتقاد مى‏كند و پشت سرت حرف مى‏زند.
3. سعى خواهد مى‏كند تا در راه برآورده شدن ديگر نيازهايت، كارشكنى كند.
4. براى مقابله با قدرت تو، با ديگران متحد مى‏شود.
5. ديگر تو را دوست ندارد و تا آن‏جا كه ممكن است، از تو دورى مى‏كند.
6. به تو دروغ مى‏گويد.
7. اغلب پنهانى، خواسته‏هاى خود را عملى مى‏كند و به خواسته‏هاى ديگر تو توجهى نمى‏كند.
8. معمولاً از طريق تحميل و زور، مى‏كوشد از تو استفاده كند.
9. ديگر نيازهاى مهمش را با تو در ميان نمى‏گذارد.
وقتى به قيمت باخت همسرت، به نيازت مى‏رسى، رابطه شما صدمه مى‏بيند؛ چون او روز به روز، بيشتر از تو مى‏رنجد. همچنين او ميل ندارد كه با تو آشكارا درگير مناقشه شود؛ چون مى‏داند تو مى‏خواهى از قدرتت براى برد استفاده كنى و از آن‏جا كه مناقشات واقعاً به صورت رضايت‏آميزى حل و فصل نمى‏شوند، همواره به صورت‏هاى مختلف بروز مى‏كنند؛ چون همسرت به مقصود خودش نرسيده است.
اغلب در اجتماعات، كاربرد قدرت به جهت اين‏كه در بردارنده «بقاى اصلح» مى‏باشد، مورد حمايت قرار گرفته است. عقيده رايج پشت اين ترجيح، اين است كه طبيعت، طورى طرح‏ريزى شده كه قوى بر ضعيف، مسلط است. اغلب وقتى مى‏خواهيم رفتار مورد علاقه خود را توجيه كنيم، از طبيعت، خدا يا سرنوشت حرف مى‏زنيم؛ در صورتى كه هيچ دليل موجه علمى يا غير از آن وجود ندارد كه در روابط انسانى، آفريننده هستى، طرحى براى استيلاى قوى بر ضعيف، به وجود آورده باشد؛ بلكه بر عكس، دلايل مسلمى وجود دارند كه در روابط انسانى، كاربرد قدرت برتر با زور، معمولاً تأثيرى منفى بر تمام كسانى كه تحت تأثير آن قرار مى‏گيرند، مى‏گذارد.
مشاوران ازدواج به ما مى‏گويند كه كمتر ازدواجى است كه بتواند تحت فشار زورگويى يكى از دو طرف به ديگرى، چندان دوام بياورد و دير يا زود، يك حالت «انفجار آتشفشانى» در كسى كه تحت فشار ديگرى و در موضع ضعيف، رنجش‏هاى خود را فرو برده، به وجود مى‏آيد و يا ممكن است چنين شخصى به تدريج، روز به روز چنان در خود فرو رود كه روزى متوجه شويد كه آدم تحت ستم، ديگر واقعاً «آن‏جا» نيست. او از نظر ظاهرى، خود را مطيع جلوه مى‏دهد؛ اما تمام علائم زنده بودن و علائم يك شخصيت مشخص، به زير زمين فرو رفته است.
در اين وضعيت مناقشه، شما داراى قدرت بيشتر (يا برابر) هستيد و اجازه مى‏دهيد همسرتان به حساب شما، به نياز خودش برسد؛ شما تسليم مى‏شويد و راه‏حل ديگرى اجرا مى‏شود. حالا شما از همسرتان رنجيده‏ايد.
روش 2، بيشتر از طرف كسانى به كار گرفته مى‏شود كه مى‏خواهند از مناقشه احتراز كنند. آنها صلح را به هر قيمتى ترجيح مى‏دهند. مسئله اين است كه آنها براى اين صلح، قيمت بالايى مى‏پردازند.
بر خلاف روش 1، نتيجه روش 2، احساسات منفى شماست. در اين روش، از آن‏جا كه شما به نيازهاى خود نمى‏رسيد، ممكن است دچار بسيارى از اين واكنش‏ها بشويد:
1. نسبت به همسرتان، احساس رنجش و خشم مى‏كنيد.
2. جلوى سعى او را براى رسيدن به نيازهاى ديگرش مى‏گيريد.
3. به تدريج، از چنين رابطه‏اى، خود را كنار مى‏كشيد.
4. احساس يأس و نگرانى مى‏كنيد.
5. از مناقشات آينده، احتراز مى‏كنيد.
6. به تدريج، احساس بى‏تفاوتى و افسردگى مى‏كنيد.
7. اغلب به صورت پنهانى، از جهات ديگر به نيازهاى خود مى‏رسيد.
8. تصميم مى‏گيريد كه بعداً برنده شويد و تلافى كنيد.
9. احترام به خود را از دست مى‏دهيد و عزت نفس خود را ضعيف مى‏كنيد.
ما در مقابل دو روش گذشته حل مناقشات، روش سومى را پيشنهاد مى‏كنيم كه اساس آن، عدم استفاده از قدرت است و منظور اين است كه مى‏توان در روابط زناشويى، مناقشات را به صورت آشكارا و صادقانه حل كرد تا هر دو طرف بتوانند به نيازهاى خودشان برسند و هيچ‏كس مجبور نباشد ببازد. ما اين روش را، روش بدون باخت مى‏ناميم. از اين راه، مى‏توان به نيازهاى متقابل رسيد.
لازمه روش 3، تعهد دوجانبه، مبنى بر عدم استفاده از قدرت، براى رسيدن به نياز خود، به حساب شخص ديگر است. چون بيشتر ما آموخته‏ايم كه مشكلاتمان را از راه‏هاى برد - باخت حل كنيم و انجام چنين تطابقى برايمان آسان نيست. اين روش، به ويژه براى آنهايى كه در بيشتر روابطشان تا حد زيادى قدرتمند هستند، بسيار سخت است.
وقتى جرأت كنيم چنين تعهدى را نسبت به همسرمان بر عهده بگيريم، نتيجه، بسيار رضايت‏بخش خواهد بود. بعضى از منافع كاربرد روش بدون باخت، عبارتند از:
1. باعث مى‏شود كه اختلافات به سطح بيايند؛ بيان شوند و به صورتى سازنده و منصفانه، حل شوند.
2. همسران ياد مى‏گيرند كه نتيجه اختلافات، مى‏تواند تغييرات جالب و هيجان‏انگيزى باشد؛ آنها شروع مى‏كنند به نگاه كردن به آن از طريق مثبت و از آن پس، ديگر از آن احتراز نمى‏كنند.
3. هر شخصى، خودش مسئوليت رسيدن به خواسته‏هاى خود را بر عهده مى‏گيرد؛ اما نه به حساب ديگرى.
4. طرفين، بيشتر با اختلافات اساسى و واقعى سر و كار پيدا مى‏كنند و نه با اختلافات سطحى.
5. وقتى مسئله‏اى به صورت منصفانه حل شود، ديگر تكرار نمى‏شود.
6. وقتى هر دو طرف، در تصميم‏گيرى براى حل مشكلى شركت داشته باشند، بيشتر به انجام آن متعهد مى‏شوند تا اين‏كه آن تصميم به آنها تحميل شده باشد.
7. زوجين، با يكديگر، احساس نزديكى و عشق بيشترى مى‏كنند و رنجش و دشمنى، ناپديد مى‏شود.
8. ديگران نيز در روابط خود، از اين روش، به عنوان الگوى حل اختلافات استفاده مى‏كنند.

نگاهى مثبت به اختلافات‏

اگر ما به جاى نگاه كردن به اختلافات، به صورت تلاش براى دست بالا را گرفتن، به صورت دليلى بر وجود نيازهاى برآورده نشده نگاه كنيم، مى‏توانيم آن را به صورتى كاملاً جديد ببينيم. اختلافات، ممكن است سالم باشند و مى‏توانند به صورت نيرويى مثبت، در زندگى‏مان وجود داشته باشند. همچنين مى‏توانند به صورت دعوت به ايجاد ارتباطى منطقى، به وجود آورنده موقعيتى براى شركت در يك رويارويى آشكارا و صادقانه باشند و نيز مى‏توانند با حل سوء تفاهمات، جو ارتباط را پاك كرده، آدم‏ها را به هم نزديك‏تر سازند.
زن و شوهر، از طريق و پذيرش سهم خود در اختلاف، توسعه يافته، پيش مى‏روند. در حقيقت، عدم توافق در ارتباطات، بسيار مفيدتر از توافق است؛ چون به وجود آورنده تغييرات و رشد سالم در انسان‏هاست. بدون مناقشه، تغيير و پيشرفتى در رابطه به وجود نمى‏آيد و زندگى، يكنواخت، خسته كننده و آمارى مى‏شود.
همان‏گونه كه مى‏توان خشم و هيجان را به صورتى معتبر قبول كرد، به مناقشات هم مى‏توان از طريق بسيار مثبت‏تر نگريست. همان‏گونه كه فرد مى‏تواند با غلبه مؤثر بر هيجاناتش، رشد كند، رابطه‏ها هم مى‏توانند از طريق حل مؤثر مناقشات، به رشد برسند. بنابراين، آموزش راه‏هاى مؤثر حل اختلافات و مناقشات در روابط انسانى، بسيار اهميت دارد.